گذاشته ام روی دور تکرار بینهایتِ آهنگ پاپ ترکی گریهآور و دلم میخواهد زار بزنم. آدم وقت درد و رنج ناخودآگاه به زبان مادری پناه میبرد، حتی اگر از زبان مادری چیز زیادی سر درنیاورد. زبان مادری مثل لالایی تا عمق ناشناخته روح نفوذ دارد و از همان نقطه ناپیدا آدم را هوایی و دل را آشوب یا قرار میبخشد.
نشد که بشود، همیشه آدم نمیفهمد چه شد و چرا آدمها ول میکنند یکباره و تو میمانی با مشتی سوال. من حتی تحمل سوال و بیجوابی تازه را هم ندارم.
من فقط تحمل زخم ندارم. همین. دیگر انتظار معجزه ندارم، فقط زخم تازه، همهی سر زخمهای کهنه را هم باز میکند و من لااقل درین وضعیت توانش را ندارم.
همین قدر ضعیف.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر