۱۳ خرداد ۱۳۹۵

سراب نمایی و امیدکشی

شاید آبی وجود نداشته باشه ولی نشون دادن سراب نهایت ظلم به بنده است. چون باورش میکنه و بهش دل میبنده. واقعیت سراب مساوی با شکستن دل و نابودی باور آدما.
عجیبه. مست گویی میکنم تو لندن

لندن-مترو- دیستریکت لاین-2 جون 2016

من؟ گنگ خواب دیده

1. گفت چرا ناراحتی؟ گفتم فقط خسته ام، از زندگی. گفت: زندگی که هیچ معنی ای خودش نداره.  گفتم: آره به ذات نه. ما بهش معنا میدیم. گفت: بعدم انقدر باورش میکنیم که میشه همه زندگی مون.
از اون روز همه اش دارم به همین فکر میکنم. به اینکه اون بار امانته همین بود. کشیدن بار بی معنایی به ذات یه چیز و وظیفه معنابخشی و خوب بالفعل کردنش. کار سختیه. بارش خیلی سنگینه.
2. گاهی فکر میکنم زیادی زندگی کرده ام. ادامه 'این' روند ممکن نیست. جدال برای مبارزه های فرسایشی با چیزایی که دست ما نیس و محکومیم به تحملش. بعد تازه یه سری اش رو که رد کنی یا انقدر دیره برای رسیدن به اون هدفی که فکر میکردی بالفعل میکنه این معنا رو یا وقتی رسیدی چنان خسته ای که هیچ لذتی برات نداره. همه زندگی چرخه بی انتهای این مبارزه های مقطعی فرسایشیه.
3. اون هایی که هرگز با سوال 'چرا زنده ایم' و 'چرا باید زندگی کنیم' مواجه نشدن خیلی خوشبختن. میان و میرن و همه چی هم خوبه. اونایی که یه روزی گیر می کنن تو این سوال، برای همیشه درگیرش میشن و رهایی ندارن. اونا برای همیشه با چشمای باز می خوابن. چشماشون یه گودی خالیه و ته نگاهشون رو هیچ وقت نمیشه خوند.
4. چه گنگم من.
5. چه پرم از حرف.

لندن-دوم جون 2016