یک جایی از دوست داشتن اندیشیدن به آرزوهای طرف مقابل است.
تلاش برای فهم آن آرزوها و میسر کردنش به خصوص اگر خودت جایی از آن آرزو باشی. تا
اینجای کار همه چیز مرتب و منظم است، سختی کار آنجایی است که می فهمی میسر شدن آن
آرزو نسبت دوری با امروز و فردای تو دارد، گاه حتی مخالف است. جاده دو تا شده است.
یک طرفش تویی و مسیر و راه و آرزوی خودت، طرف دیگرش تویی و آنکه دوستش داری و
آرزویش. گنجاندن اینها در مناسبات دو نفره آدمها سخت و پیچیده
است، از سخت ترین هایش به نظرم وقتی است که مناسبات مشمول رابطه پدر و فرزندی یا
مادر و فرزندی می شود.
فرزند بودن تا یک جایی راحت است. جاده یک طرفه ای است با
انتظارات و آرزوهای فردی و آدمهای نازنینی در خدمت آن آرزوها و انتظارات، هر قدر
که نسبتشان با آن همه اندک و سخت و مخالف باشد. ولی آرزوهای دیگری درهمین مسیر
متولد می شوند، شکل می گیرند، بزرگ می شوند و درست از لحظه آگاه شدنت به امر تعهد
در دوست داشتن، دست به کار تبدیل کردن آن جاده ساده به دوراه و سه راه و چند راهی
ها می شوند.
نقاط عطفی زندگی ها، شاید همان لحظه شگفت آگاهی، آن نقطه
فهم رابطه خودت با نازنین ها و آرزوها و آن جاده ها و انتخابها و زندگی های
متفاوتی باشند که مخلوق همیشگی عشق اند و ما را گریزی از عشق نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر