۲۷ آذر ۱۳۹۳

فراموشم مکن.

سه سال پیش حدودا یک فیلمی دیدم که یک سکانسش به وضوح همیشه یادم مانده. سکانسی از فیلم، زن داستان وارد جایی شبیه یک کافه شبانه شده که همه در حال رقص اند در آن. اما هیچ موزیک مسلطی وجود ندارد. هر کسی با آهنگی که از موزیک پلیر خودش در هدفونش پخش می شود می رقصد. این سکانس را دوست دارم. یک جور تنهایی خوب لغزان وسط هیاهوی جمع دارد. بعد مرد داستان که دنبالش آمده وارد کافه می شود و همزمان که از وسط این جمعیت ساکت در حال رقص و خوشی در خلوتشان می گذرد صداها کم می شوند. فقط صدای پاها شنیده می شود. وقتی زن را پیدا می کند، او هدفون را در گوشش می گذارد و صدای بیرون به کل قطع می شود. یک لحظه سکوت و بعد صدای موسیقی ملایم پخش می شود. و بعد تاب خوردن و تاب خوردن با موسیقی و پیدا کردن هم. برای لحظاتی تمام دنیای اطراف محو می شوند در موسیقی. یک جور ترکیب جالبی از شور و موسیقی و آرامش و کشف دارد این سکانس، که خیلی دوستش دارم.

فیلم را در یوتیوب پیدا کردم. دقیقه 29:15 تا 32:40 .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر