۱۱ بهمن ۱۳۹۲

ما را به سخت جاني خود اين گمان نبود...

یک وقتی هم شروع کنم بنویسم از آدمهایی که دیگر عاشق نمی شوند، مجنون اند اما در هیچ جنونی حل نمی شوند. از آدمهایی که دیگر امید نمی بندند، از آدمهایی که با تردید زنده ترند تا با آرزو. از آنهایی که باور به دل بستن جایی در زندگی شان ندارد، و هیچِ پر رنگی تمام خطوط لحظه هایشان را بند می زند به زندگی.
یک وقتی هم شروع کنم از خودم بنویسم...

۱ نظر: